معنی معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن, معنی معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن, معنی kugmk lcbj، ksتrc sاoتj تuddj kpg lcbj، [اd ]dxd cا kudj lcbj، تuddj lcbj, معنی اصطلاح معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن, معادل معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن, معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن چی میشه؟, معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن یعنی چی؟, معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن synonym, معلوم کردن، مستقر ساختن تعیین محل کردن، جای چیزی را معین کردن، تعیین کردن definition,